برای سلامتی امام زمان صلوات

برای سلامتی امام زمان صلوات
ولایت

محمد بن ريان گويد: مأمون براى اينكه امام جواد (عليه السلام) را از نظرها بيندازد و او را اهل عيش و طرب، چون خودش، معرفى كند به انواع حيله دست مى زد، از جمله: مردى نوازنده و خواننده را كه ريش درازى داشت و مخارق ناميده مى شد، طلبيد و به او گفت نزد امام جواد (عليه السلام) رود و بنوازد و اگر امام كمترين علاقه اى به او نشان دهد براى مأمون كافى است. آن مرد نزد امام رفت و شروع كرد به نواختن ساز و خواندن آواز. ساعتى چنين كرد ولى امام به او هيچ توجهى نكرد و سرانجام به او فرمود: از خدا پروا كن، اى ريش دراز! به ناگاه عود و بربط از دست مرد فروافتاد و دستش از كار افتاد.([7])

على بن خالد ـ كه زيدى مذهب بود ـ گويد: در ايامى كه در بغداد (سامراء) بودم، مطلع شدم كه مردى را دست بسته از شام آورده و در اينجا زندانى كرده اند و گفته مى شد وى ادعاى پيامبرى كرده است .من به زندان رفتم و با زندانبانان مهربانى و محبت نمودم تا مرا به نزد آن مرد ببرند. وقتى نزد آن مرد رفتم او را فردى فهيم و خردمند يافتم. پرسيدم داستان تو چيست؟ گفت: من در شام در محلى كه به رأس الحسين مشهور است به عبادت خدا مشغول بودم. شبى در حالى كه به ذكر خدا مشغول بودم، ناگهان شخصى را مقابل خود ديدم كه به من گفت: برخيز! برخاستم همراه او چند قدم راه رفتم، ناگاه خود را در مسجد كوفه ديدم. از من پرسيد اين مسجد را مى شناسى؟ گفتم آرى اينجا مسجد كوفه است. در آنجا نماز خوانديم و بيرون آمديم، اندكى راه رفتيم، ديدم در مسجد پيامبر در مدينه هستيم، او بر رسول خدا(صلي الله عليه واله وسلم)  سلام داد و من نيز سلام كردم و تربت پيامبر را زيارت كرديم و نماز خوانديم و بيرون آمديم. اندكى راه رفتيم، ديدم در مكه در مسجدالحرام هستيم، طواف كرديم و مناسك را بجا آورديم و بيرون آمديم و اندكى راه رفتيم ناگاه خود را در شام در جاى خود يافتم و آن شخص از نظرم پنهان شد.

از آنچه رخ داده بود در تعجب و شگفتى بودم، تا اينكه يك سال گذشت و مجدداً همان شخص آمد و همان قضيه كه در سال پيش رخ داده بود به همان شكل تكرار شد. اما اين بار وقتى آن مرد مى خواست از من جدا شود او را سوگند دادم كه خود را معرفى كند، فرمود: من محمد بن على بن موسى (امام جواد) هستم.اين داستان را براى برخى نقل كردم و خبر آن به محمد بن عبدالملك زيّات، وزير معتصم عباسى رسيد. او فرمان داد مرا در قيد وبند به اينجا آوردند و زندانى كردند وبه دروغ شايع كردند كه من ادعاى پيامبرى كرده ام.

على بن خالد گويد: من به او گفتم: مى خواهى ماجراى تو را به زيّات بنويسم تا اگر از حقيقت ماجرا مطلع نيست, اطلاع يابد و تو رهايى يابى؟ گفت :بنويس. من داستان او را به زيّات نوشتم. اما او در پشت نامه من نوشت: به او بگو از كسى كه يك شبه او را از شام به كوفه، مدينه و مكه برده و بازگردانده است، بخواهد تا از زندان نجاتش دهد.

از اين پاسخ اندوهگين شدم و فرداى آن روز به زندان رفتم تا پاسخ زيّات را به او بگويم و او را به صبر و شكيبايى توصيه كنم. اما وقتى به زندان رسيدم، ديدم زندانبانان و رئيس پاسبانان و گروه ديگرى جمع شده و مضطربند. پرسيدم چه شده است؟ گفتند: مردى كه دعوى پيامبرى داشت، شب گذشته ناپديد شده است. نمى دانيم چگونه از زندان بيرون رفته است؟ به زمين فرو رفته و يا به آسمان پرواز كرده است؟ هر چه جستجو كردند، اثرى از او بدست نياوردند.([8])

قطب راوندى و ديگران روايت كرده اند كه معمر بن خلاد گفت: روزى در مدينه, امام محمد تقى (عليه السلام) به من فرمود: اى معمر سوار شو. گفتم كجا تشريف مى بريد؟ فرمود سوار شو و كارى مدار. سوار شدم و در خدمت حضرت به خارج مدينه رفتيم. حضرت فرمود اينجا بايست و خود حضرت ناپديد شد. پس از ساعتى برگشت. عرض كردم: فدايت شوم، كجا تشريف برديد؟ فرمود: به خراسان رفتم و پدر مظلوم و غريبم را دفن كردم و برگشتم.([9])

قاسم بن عبدالرحمن گويد: من زيدى مذهب بودم، روزى در شهر بغداد گذر مى كردم، ديدم مردم به طرفى هجوم مى برند و از بلنديها بالا مى روند، پرسيدم چه خبر است؟ گفتند: ابن الرضا مى آيد. با خود گفتم بايستم و او را ببينم. اندكى بعد حضرت در حالى كه بر استرى سوار بود آمد. با خود گفتم: «لعن الله اصحاب الاماميه; دور باشند از رحمت خدا گروه اماميه، چگونه معتقدند خداوند اطاعت اين نوجوان را واجب گردانيده است» تا اين خيال در دل من گذشت، امام جواد (عليه السلام) به من فرمود: يا قاسم بن عبدالرحمن:«فقالوا أبشراً منا واحداً نتبعه انا اذا لفى ضلال و سعر; آيا يك بشر از خودمان را پيروى كنيم؟ در اين صورت ما واقعاً در گمراهى و جنون خواهيم بود.»([10])با خود گفتم او ساحر است، اين بار امام(عليه السلام) خطاب به من اين آيه را تلاوت فرمود:«أءلقى الذكر عليه من بيننا بل هو كذاب اشر; آيا وحى بر او القاء شده است در حالى كه در ميان ما بهتر از او يافت مى شود؟ بلكه او دروغگو و خود پسند است»([11])وقتى مشاهده كردم امام جواد(عليه السلام) از افكار و خيالات من خبر مى دهد، اعتقادم كامل شد و اقرار به امامت او نمودم و اعتراف كردم كه او حجت خدا بر مردم است.

منبع :http://www.shahroudi.net


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







برچسب‌ها: <-TagName->
[ پنج شنبه 13 / 7 / 1391برچسب:پاره اى, از كرامات ,امام محمد تقى, جوادالائمه {ع}, ] [ 10:59 ] [ بهزاد رحیمی صالح ] [ ]

درباره وبلاگ

به وبلاگ مریدان امام علی ع خوش آمدید
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان

با سلام ......وبلاگ من را با نام {برای سلامتی امام زمان صلواتwww.hidar1390.LOXBLOG.COM لینک کنید و بعد آدرس وبلاگ خود را بدهید تا خودکار تبادل لینک بشود .......موفق با شید





امکانات وب

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 9
بازدید دیروز : 6
بازدید هفته : 9
بازدید ماه : 1165
بازدید کل : 34582
تعداد مطالب : 60
تعداد نظرات : 25
تعداد آنلاین : 1



تماس با ما
نام شما :
ايميل شما :
نام دوست شما:
ايميل دوست شما:

Powered by zirebaran.org

خدمات وبلاگ نويسان-بهاربيست